من و دایی جون
تو جیگر همه هستی نفسم اخه مگه کسی دلش میاد تورو بغل نکنه وقتی دایی اکبر بغلت میکنه 😍😍😍😍 ...
نویسنده :
مامان لیلا
22:58
من و مهمونی
نفس مامان میخاستیم بریم خونه عمو جلال ولی انقد گریه کردی که به سختی آمادت کردم عزیز دلم پدرجون اینام اونجا بودن خیلی خوش گذشت دورهمی اینم عکسامون ...
نویسنده :
مامان لیلا
22:55
من و سلین
وقتی میریم خونه دایی جون اکبر و اجی سلین منو بغل میکنه خخ ای جوووونم اخه وروجک عمه یکی باید تورو بغل کنه تربچه 😍 ...
نویسنده :
مامان لیلا
22:44
لجبازی اهوراجون
وقتی دوست نداری کلاه سرت کنی و با لجبازی میخای درش بیاری خخ 😄😄😄 ...
نویسنده :
مامان لیلا
22:41
منو داداشی
وقتی داداشی جون از مدرسه میادو تورو میزاره رو پاش برات داستان میخونه تا بخوابی و مامانی بتونه به کاراش برسه مرسی داداش مهربون که همیشه کمک میکنی عزیز دل مامان ایلیای مهربون و دوست داشتنی منو داداشی خیلی دوست داریم ای جوووونم نفسای مامان😗😍😗😘😍 ...
نویسنده :
مامان لیلا
22:38
منوبابایی
وقتی بابا جون خسته از سرکار میادو دلتنگته با همه خستگیش تورو تو بغلش میگیره تا تورو بخوابونه ولی خودش بیشتر خوابش میاد😉 قربونتون برم من😗😗😗 ...
نویسنده :
مامان لیلا
22:34