اهوراجوناهوراجون، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

ثمره عشق و زندگیم

اولین سفر اهورا جون

1399/9/19 12:34
نویسنده : مامان لیلا
96 بازدید
اشتراک گذاری

تعطیلات ۲۲بهمن بودکه تصمیم گرفتیم از فرصت استفاده کنیم و بریم تهران به عمه آزاده سربزنیم تو یه کوچولو سرما داشتی و دارو میخوردی جاده هم برف نشسته بود بابا قرار بود بره تهران بار بزنه شب شنبه ساعت ۲ونیم شب ماهم شدیم همسفر بابایی

خداروشکر تو ماشین اصلا اذیت نکردی به تهران که رسیدیم ساعت ۵ونیم صبح بود بابا کمک کرد وسیله ها رو تا خونه عمه اورد بعد خودش رفت سرکارش عمه جون از دیدنمون خیلی خوشحال شدآقا کاظم هم بیدار شدوتو رو کنار خودش خوابوند کلی باهات بازی کردن...

روز بعدش یکشنبه بعدازظهر به پیشنهاد عمه و دخترعمه های بابا تصمیم گرفتیم بریم شاه عبدلعظیم..

با اتوبوس رفتیم و اونجا دخترعمه فاطمه و سمیه و معصوم خانوم و ارغوان جون رو دیدیم یه گوشه تو آفتاب نشستیم داداش ایلیا و عمه آزی و بقیه رفتن زیارت بعدش کمی تو بازار گشتیم و خرید کردیم دیگه غروب شدو هوا داشت سرد میشدسمت ایستگاه اتوبوس رفتیم و به خونه برگشتیم اون شب حالت خوب بود دوشنبه هم خونه عمه موندیم قرار شد شب دوشنبه برگردیم آمل بدلیل بسته بودن جاده مجبور شدیم تا ساعت ۲شب صبرکنیم که همون شب حالت خیلی بد شد وقتی بابا اومد دنبالمون دید تو حالت تهوع داری تب کرده بودی و بیحال بودی دارو هم میخوردی بالا میاوردی من از ترس و استرس گریه میکردم عمه هم خیلی ناراحت بود نمیدونستیم چیکار کنیم مجبور شدیم با همون حالت حرکت کنیم تو ماشین لباسات رو کم کردم که تب نکنی با بدبختی تا آمل رسیدیم خیلی خسته بودیم دیگ صب شد تا برسیم ولی حالت بدتر شده بود......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)