اهوراجوناهوراجون، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

ثمره عشق و زندگیم

مریض شدن

1400/8/16 13:46
نویسنده : مامان لیلا
33 بازدید
اشتراک گذاری

و اما مریض شدنت

اصلا دوست ندارم به یاد بیارم ولی اینم جز خاطراطت هست دیگه چه میشه کرد تلخ وشیرین باید نوشته بشه عزیزم..

شب ۵شنبه بود که منو تو شام رفتیم خونه دایی اصغر البته بابایی سرویس بودو قرار شد آخر شب به ما ملحق بشه بعد شام احساس کردم کمی بدنت داغ شد هر ساعت که میگذشت داغ تر و بیحال تر میشدی وقتی بابا رسید خیلی تب داشتی 

اون شب اومدیم خونه و بهت دارو دادم و تا صبح پاشویت کردم ولی خوب نشدی با بابایی بردیمت درمانگاه گفت ویروس گرفتی دیگ به تب اسهال استفراغ هم اضافه شده بود دکتر بعد معاینه برات دارو و سرم نوشت ولی چون بچه بودی کسی نمیتونست برات سرم نصب کنه یه چندجایی رفتیم که نتونستن بعد تصمیم گرفتم به آجی آذین زنگ بزنم ازش خواستم بیاد برات سرم نصب کنه اونم با دایی و زندایی اومدن برات سرم زد و بعد همدیگه رو بغل کردین و خوابیدین..

دو سه روز دیگه حالت بهتر شد ولی فقط اسهالت ادامه داشت که بردمت پیش دکتر خودت دکتر بهاری. اونم بعد معاینه بهت کلی دارو داد که با داروهاش حالت کاملا خوب شد خدارو شکر..

دکتر بهاری واقعا کارش عالیه بهترین متخصصی هست که تا حالا دیدم و هیچوقت تشخیصش غلط نیس حرف نداره تو کارش و خوشحالم که تو انتخاب دکترت اشتباه نکردم..

ممنونم اقای دکتر امیر بهاری بابت زحماتت..

امیدوارم هیچ وقت دیگه مریض نشی عزیز دلم و همیشه سلامت باشی نفسم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)