اهوراجوناهوراجون، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

ثمره عشق و زندگیم

بازم عروسی

نفس مامان بازم دعوت شدیم به عروسی عروسی دخترعموی بابا خوشتیپ کردی و باهم رفتیم تالار تک ستاره شب وقتی وارد سالن شدیم خیلی شلوغ بود همه مشغول رقصیدن بود تو چشات گرد کردی و دوروبرت رو نگاه میکردی رفتیم پیش مادرجون کنار هم نشستیم توهم خیلی پسر خوبی بودی و اصلا مامانی رو اذیت نکردی الهی قربونت برم من که انقد ماهی عسلم اینم عکسای عروسی👇👇👇 😍😍😍😍😍😍😍 انشالا عروسی خودت و داداشی گل پسرم ...
18 آذر 1397

من و مهمونی

نفس مامان میخاستیم بریم خونه عمو جلال ولی انقد گریه کردی که به سختی آمادت کردم عزیز دلم پدرجون اینام اونجا بودن خیلی خوش گذشت دورهمی اینم عکسامون ...
14 آذر 1397

من و سلین

وقتی میریم خونه دایی جون اکبر و اجی سلین منو بغل میکنه خخ ای جوووونم اخه وروجک عمه یکی باید تورو بغل کنه تربچه 😍 ...
14 آذر 1397

منو داداشی

وقتی داداشی جون از مدرسه میادو تورو میزاره رو پاش برات داستان میخونه تا بخوابی و مامانی بتونه به کاراش برسه مرسی داداش مهربون که همیشه کمک میکنی عزیز دل مامان ایلیای مهربون و دوست داشتنی منو داداشی خیلی دوست داریم ای جوووونم نفسای مامان😗😍😗😘😍 ...
14 آذر 1397

منوبابایی

وقتی بابا جون خسته از سرکار میادو دلتنگته با همه خستگیش تورو تو بغلش میگیره تا تورو بخوابونه ولی خودش بیشتر خوابش میاد😉 قربونتون برم من😗😗😗 ...
14 آذر 1397

ختنه اهوراجون

عشق مامان چهل روزت بود که تصمیم گرفتیم تورو ختنه کنیم سوم ابان سال ۹۷ روز ۵شنبه ساعت ۱۰ونیم صبح توسط دکتر مرتضی بشیری تو بیمارستان امامرضا ختنه شدی وقتی منو بابایی بردیمت بیمارستان خیلی اروم خواب بودی تو بغلم منو بابا خیلی استرس داشتیم وقتی اسم تورو صدا زدن واس اتاق عمل بند دلم پاره شد بردیمت تو راهروی اتاق عمل و همه لباساتو دراوردم پرستار اومد تورو تو ی پارچه سبز پیچیدو برد تو اتاق عمل منو بابا تو سالن منتظرت بودیم با کلی نگرانی و استرس بعد یهو دیدیم پرستار صدامون کرد ک پستونکتو بدیم اخه تو اتاق عمل دنبال پستونک میگشتی نفس مامان😆 ی نیم ساعتی دوباره منتظر شدیم تا اینکه تو رو اوردن با کلی گریه انقد گریه میکردی که منم با تو زدم زیر گر...
14 آذر 1397